معرفی ، نقد و بررسی

"قصیده گاو سفید "

گردآوری ، منابع در هر بخش اشاره شده است.

 "قصیده گاو سفید "

مینا پس از مرگ شوهرش دچار مشکل شدیدی شده که فقط ...

سه شنبه 12 اسفند 1399 ساعت 21:13
گروه هنری سایت هنرنامه امروز

 خلاصه داستان فیلم " قصیده گاو سفید " :

مینا زنی سی و پنج ساله که شوهرش به علت قتل عمد قصاص شده، اکنون زندگی سخت و بی رمقی را می گذراند. این شرایط زمانی پیچیده‌تر می‌شود که مردی نزد پلیس آمده با ارائه شواهد، اعترافاتی می کند که زندگی مینا را در مسیری جدید قرار می دهد.

 درباره " قصیده گاو سفید " :

فیلم سینمایی «قصیده گاو سفید» به کارگردانی بهتاش صناعی‌ها و تهیه کنندگی غلامرضا موسوی نماینده سینمای ایران در بخش مسابقه اصلی جشنواره معتبر برلین با ۱۴ فیلم از فیلمسازان برجسته سینمای جهان برای دریافت خرس‌های طلایی و نقره‌ای رقابت خواهد کرد. در جشنواره سی و هشتم فیلم فجر نیز در نقش اول بازیگر زن - مریم مقدم ، بهترین فیلمنامه ، سودای سیمرغ نامزد جایزه شد. طی نشست خبری این جشنواره نیز صناعی‌ها اعلام کرد که قرار بود شهاب حسینی در این فیلم به ایفای نقش بپردازد که این امر رخ نداد .

 عوامل فیلم " قصیده گاو سفید " :

  • کارگردان : بهتاش صناعی‌ها
  • تهیه کننده : سیدغلامرضا موسوی
  • فیلمنامه نویس : بهتاش صناعی ها، مریم مقدم، مهرداد کوروش نیا
  • مدیر فیلمبرداری : امین جعفری
  • چهره پرداز : کامران خلج
  • طراح صحنه : آتوسا قلمفرسایی
  • طراح لباس : آتوسا قلمفرسایی
  • تدوین : عطا مهراد
  • صدابردار : عبدالرضا حیدری
  • صداگذار : عبدالرضا حیدری
  • موسیقی : میثم رحمانی
  • جلوه های ویژه میدانی : آرش آقابیگ
  • جلوه های ویژه بصری : محمد ثانی‌فر
  • عکاس : حمید جانی‌پور
  • بازیگران : مریم مقدم، علیرضا ثانی فر، لیلی فرهادپور، فرید قبادی، فرید ازقندی، ماهور احمدی، زهرا پرهون، ابراهیم گله دارزاده، سمیه برجی، مهدی پیله وری، ماندانا معزی پور، سمکو روشنی، ساچلی تاجبخش، آوین پوررئوفی، پوریا رحیمی سام، سوده ازقندی، امیر شریعت

 نقد و بررسی " قصیده گاو سفید " :

"خطر لو رفتن داستان"

امیررضا تجویدی ، پس از اکران «قصیده گاو سفید» در سانس ویژه جشنواره فیلم سی وهشتم

فیلم یک نمونه بسیار خوب و شاخص از آن جنس سینمای اجتماعی داستان‌گو است. در واقع سعی می‌کند به جای اینکه به یک بازتاب بی‌ظرافت از واقعیت پیرامون اجتماعی دست بزند، به اثری تبدیل می‌شود در بازنمایی هوشمندانه که ذهنیت انتقادی و پرسشگر مخاطب را به چالش می‌کشد. امیررضا تجویدی مهمترین دستاورد این فیلم را پیوند بازنمایی وضعیت حاد اجتماعی را باکشمکش‌های درونی شخصیت‌هایی که متلعق به ایران امروز ما هستند دانست و در ادامه گفت: «این فیلم تناقض‌هایی را که امروز انسان ایرانی در جامعه ما برای بقای اجتماعی دارند را به خوبی پوشش می‌دهد. تجویدی منتقد سینما در خصوص بازی مریم مقدم در این فیلم اشاره کرد: بازی خانم مریم مقدم در این فیلم بسیار شاخص است. در نقش یک شخصیت بسیار درگیر پیچیدگی‌ها و نتاقضات درونی خودش، بسیار موفق عمل می‌کند و می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد.امیررضا تجویدی نظر به اینکه در این فیلم استفاده درست و منظقی فیلم‌ساز از میزانسن، نورپردازی و در انتخاب رنگ‌ها از پنج ستاره سه ستاره به این فیلم می‌دهد.

 بسپار به سمت تاریک ذهن تماشاگر

خسرو نقیبی ، روزنامه ایران

به سیاق فیلم پیشین بهتاش صناعی‌ها، این یکی هم دیر شروع می‌شود. بعد از یک ورودی کوبنده که فکر می‌کنی قرار است یک داستان تلاش برای جلوگیری از قصاص ببینی، داستان یک سال جلوتر می‌رود تا با زنی روبه‌رو باشیم بعد از قصاص همسر. پرده نخست هم ، از آن معرفی شخصیت زن می‌شود و اگر سینمای اجتماعی ایران را بشناسی خودت را آماده می‌کنی برای یک ملودرام پر اشک و آه از مصیبت‌هایی که قرار است بر سر زن بیاید، اما باز هم پیش‌داوری به اشتباه می‌رود. برگ برنده درست اینجا رو می‌شود. مثل آن فیلم قبلی که پیرمرد در ترکیب با دو جوان قصه سفری پیش‌بینی‌نشده را در شهر آغاز می‌کرد و موقعیت‌هایی تجربه نشده پیش چشم تماشاگر می‌آورد، اینجا هم باز «داستان افزوده» است که مخاطب را روی صندلی نگه می‌دارد. چیزی شبیه «مرگ و دوشیزه»؛ اما در موقعیت بالعکس. اگر آنجا مظلوم ظالم را می‌یافت و گیرش می‌انداخت و همه گذشته را دوباره ترسیم می‌کرد، اینجا ظلم‌کرده است که خودش پا پیش می‌گذارد از سر پشیمانی. با این تفاوت که بازی «مرگ و دوشیزه» در خفا پیش می‌رود. ظالم هر روز خودش را مجازات می‌کند بی‌آنکه ذره‌ای از بار گناهش کم کند. فکر می‌کند کمک می‌کند، اما گناه آنقدر سنگین است که با هیچ حلالی نمی‌شود آن را پاک کرد. اینجاست که سؤال تماشاگر دائم بزرگ‌تر می‌شود.

واکنش زن، آن دم که بفهمد، چه خواهد بود؟ هر سکانسی که می‌گذرد موقعیت هولناک‌تر می‌شود و این خطر اصلی پرده آخر است. دادن جوابی درخور به این هولناکی انباشت شده. عقوبت این رابطه شوم، که می‌توانست وقتی دیگر زیباترین چیز جهان باشد، اما سنگ‌بنایش روی خون بنا شده. خالقان این داستان آن لحظه مواجهه را درست یافته‌اند، در اجرا هم به بهترین شکل درش آورده‌اند، اما این مواجهه به نظرشان کافی نرسیده؛ پس ادامه داده‌اند. برای من، «قصیده گاو سفید» در ماشین مَرد و در تنهایی زن وقتی حقیقت را می‌شنود تمام می‌شود. گاهی وقت‌ها، اینکه پایان را ندانی، در بی‌خبری از آن تصمیم هولناک خودت تصور کنی که چه خواهد شد، خیلی درست‌تر از پایان قطعی است. این از معدود فیلم‌های این سال‌هاست که نیاز به «پایان باز» دارد، اما خالقان تصمیم گرفته‌اند به یک پایان محتوم برسند، که تکلیف همه‌چیز را روشن کنند، که چیزی را برای آن ور تخریب‌گر و ترسناک مغز تماشاگر باقی نگذارند. آن‌ها حق دارند چنین انتخابی کنند، من هم حق دارم بگویم داستانی که می‌توانست از بهترین فیلم‌های سال باشد و حتی متریال لازم هم برای آن گرفته شده، حالا در حد یک فیلم «صرفاً» خوب باقی مانده است. حیف.

• ای کاش قضاوتی در کار بود

گل‌بو فیوضی ، روزنامه ایران

​​​​​​​همه چیز از سردی و بی‌رحمی نور راهروهای زندان شروع می‌شود. از استیصال. از روزمره‌ای بدون مرد. از جان دادن و روز را به شب رساندن اما ماندن. از جانکاهی بی‌صدایی که زیر لبخند مات او در سالن کارخانه هر روز بی‌نفس‌ترش می‌کند. زن اما برای آن دو چشم بی‌صدای منتظر در خانه می‌دود. می‌جنگد. دوام می‌آورد. خیلی‌ها او را به نوعی ساده‌دلی متهم می‌کنند؛ او اما عاشق است. عاشق دخترکی که نمی‌شنود، اما دلتنگ پدرش می‌شود‌. لباس‌های پدرش را نگه می‌دارد‌. دوست دارد پدرش از آن سفر دور بازگردد.

«قصیده گاو سفید» هم مثل اولین فیلم سینمایی بهتاش صناعی‌ها فیلم خلوتی است. فیلم آدم‌های کم و لوکیشن‌های محدود. همه تمرکز روایت در فیلم معطوف به رابطه و فرم‌ شکل‌گیری آن است. آدم‌هایی ساده، حذف شده، معمولی که زیر نور توجه داستانی قرار است به چشم بیایند. داستان آدم‌های صناعی‌ها داستان متکثر نسل‌هاست. هر‌کسی می‌توانست این‌جا بایستد. هر کسی می‌توانست چنین سرنوشتی داشته باشد. بازی اما از آن‌جا شروع می‌شود که پای شخصیت و‌ انتخاب‌هاش وسط‌ می‌آید. سینمای خلوت و عمیقی که شاید مثل آن فیلم‌های پر بازیگر و پرصدا نباشد که مردم را در سالن سینما سر وجد بیاورد یا مثل فیلم‌های اعتقادی خون کسی را به جوش، اما بیست دقیقه که از شروع می‌گذرد، می‌بینید نرم و آهسته پایتان در نهر عمیقی خیس شده است و حالا می‌خواهید بیشتر پیش بروید.

اگر چه این یک فیلم معمایی نیست اما شما مدام دوست دارید حدس بزنید. پیش‌بینی کنید. با زن همراه می‌شوید و گاهی رهایش می‌کنید. فیلم پر از اوج و فرودهای عاطفی‌ است که در سطح هم‌ذات‌پنداری شما اثر می‌گذارد. اما بیشتر از همه اینها، شخصیت کاراکتر اصلی فیلم که مریم مقدم نقش او را ایفا کرده، درگیرکننده است. او به شکل حیرت‌آوری خودش است. زن ساده و داغداری که با رفتاری انسانی خودش را به زندگی پیوند داده است. جهان بی‌پیرایه و عاشقانه او حلقه مرکزی شکل‌گیری داستانی در مقابله با بوروکراسی عامه‌پسند حاکم است. او آرام و پیوسته به دل سخت‌ترین روزها راهی پیدا می‌کند و در تنهایی هم حتی آن وجه مورد اعتماد بودن خودش را حفظ می‌کند. تقلایی برای یک زندگی بهتر، آرام‌تر. اما همین شخصیت وقتی از داستان پنهان حضور آدمی در زندگی‌اش خبردار می‌شود چنان سختی و سنگدلی از او می‌بینیم که مدام می‌خواهیم بگوییم نه؛ او با آن همه گرمی و صمیمیت نمی‌تواند چنین کند.

بازی‌های دیگر فیلم بشدت کمک‌کننده‌اند. علیرضا ثانی‌فر مردی معتقد است که تمام راه می‌خواهد خطایی را که مرتکب شده جبران کند. پوریا رحیمی‌سام در همان چند سکانس محدود، نقش برادر شوهری را بازی می‌کند که انگار می‌خواهد سهم تمام فروخوردگی سال‌های کودکی تا امروز را، نه از برادرش، که از خانواده او بگیرد و مریم مقدم که مثل بازی‌های زیادی پیش از این، آنقدر درست می‌ایستد سر جایش، که می‌توانم حدس بزنم آدم‌ها گمان نکنند او بازی می‌کند. می‌توانم حدس بزنم برای بسیاری بازی او مثل خود «یک زن بودن» باشد. بازیگری بی‌عقده، روان و مسلط به تمام جزئیات پیدا و پنهان نقش.

اگر چه با پایان‌بندی فیلم موافق نیستم، اما داستان آن برای من، مسیر تبدیل اندوه به عشق و در پایان، به بهتی برآمده از زندگی، مثل تجربه خود خود زندگی‌ است. غمگین می‌شویم، فراموش می‌کنیم، عشق را در آغوش می‌گیریم و بالغ‌تر که شدیم، می‌فهمیم ماجراها آن‌طور که فکر می‌کردیم، نبوده است. پذیرش بهت و بازگشت به زندگی.
 

• روایت تازه حکایت قدیمی

پرویز جاهد ، روزنامه ایران
 
در سال‌های اخیر، با مطرح شدن مسأله اعدام در جامعه ایران، سینماگران ایرانی نیز توجه خاصی به اعدام و قانون قصاص نشان داده‌اند. فیلم‌هایی مثل «جاندار»، «قسم»، «جمشیدیه» و «یلدا» از این دست هستند. در تمام این فیلم‌ها، فردی به جرم قتل، محکوم به اعدام شده و خانواده او یا تلاش می‌کنند بی‌گناهی او را اثبات کنند یا با جلب رضایت خانواده مقتول و پرداخت دیه، فرد محکوم به اعدام را از قصاص برهانند. اما «قصیده گاو سفید» بهتاش صناعی‌ها، با اینکه فیلمی درباره قصاص و اعدام است، اما مسأله را از زاویه تازه و متفاوتی مطرح می‌کند و آن بی‌گناهی فردی است که به اشتباه اعدام شده و تأثیری که این حکم قضایی روی زندگی خانواده او و قاضی‌ای که حکم اعدام او را صادر کرده، می‌گذارد. بنابراین، فیلم، روایت خود را از جایی شروع می‌کند که قصاص، انجام شده و بابک، همسر مینا بر اثر شهادت دروغ شاهدان قتل و رأی اشتباه قاضی پرونده، اعدام شده و حالا این میناست که تازه گرفتاری اش شروع شده و باید بتواند در جامعه‌ای که نسبت به زنی تنها و مستقل، بدبین و بدگمان است، گلیم خود و دختر کوچکش را به تنهایی از آب بیرون بکشد و استقلال اش را فدای هیچ مصلحتی نکند.

 

 

ثبت نظر

ارسال