معرفی، نقد و بررسی فیلم "آتابای"

معرفی، نقد و بررسی فیلم "آتابای"

آتابایِ ۴۰ساله به همراه پدر و خواهرزاده‌اش در روستای پیرکندی(خوی) زندگی می‌کنند. او سال‌ها پیش، دانشجوی معماری در دانشگاه هنرهای زیبای تهران بوده و یک سال مانده به فارغ‌التحصیلی، به علت مشکلات روحی ناشی از عشق نافرجام به هم دانشگاهی‌اش، ترک تحصیل کرده و به زادگاه خود بازگشته است...

سه شنبه 14 دی 1400 ساعت 19:24
گروه خبری سایت هنرنامه امروز

▪  داستان فیلم " آتابای " :

داستان فیلم دربارهٔ مردی میان‌سال به نام کاظم است که در روستای پیرکندی شهرستان خوی زندگی می‌کند. او که دانشجوی معماری دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده، پس از یک شکست عاطفی از دانشگاه انصراف داده و به زادگاه خودش برگشته‌است. خواهرش در جوانی خودسوزی کرده‌است و پس از آن مسئولیت سرپرستی و تربیت پسر خواهرش با اوست. حالا آیدین به سن نوجوانی رسیده و او خود را در تربیت او ناتوان می‌بیند و با این حال به شدت به او علاقمند است. از سوی دیگر رابطهٔ او با دوست قدیمی‌اش به نام یحیی دچار چالش شده‌است. در این میان، حضور دو خواهر که آتابای کار ساخت ویلا برای پدر آن‌ها را به عهده دارد، شرایط تازه‌ای را رقم می‌زند و او به سیما دختر بزرگ خانواده علاقه‌مند می‌شود اما در بیان این علاقه به او تردید دارد. و سرانجام این عشق هم نافرجام می‌ماند.

 

▪  دربارۀ فیلم " آتابای " :

ژانر فیلم  آتابای ، درامی عاشقانه که با کارگردانی و تهیه‌کنندگی نیکی کریمی و نویسندگی هادی حجازی‌فر و محصول سال ۱۳۹۸ می‌باشد.فیلم آتابای نخستین‌بار در سی‌وهشتمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر به نمایش درآمد و پس از یک وقفۀ طولانی ناشی از پاندمی کرونا و پس از آن از سوم آذر ۱۴۰۰ در سینماهای ایران به صورت عمومی به نمایش درآمد. آتابای در سی‌وهشتمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین گردید  و در جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک ۲۰۲۱ نیز حضور دارد .

مسعود یکانی مدیر امور سینمایی حوزه هنری آذربایجان غربی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان ، اظهار کرد: فیلم ‏سینمایی «آتابای» ساخته نیکی کریمی که از پنج شنبه ۴ آذر، اکران خود را به زبان ترکی آذربایجانی، در ۲ سالن در سینما‌های ‏ارومیه و خوی آغاز نموده است، در ۳ روزِ اول نمایش به فروش بیش از پانصد میلیون ریالی رسید که در نوع خود بی نظیر بود و با استقبال مردم استان همراه شده است. ‎وی گفت: در حال حاضر فیلم سیمنایی آتابای در سینما ایران ارومیه و شمس خوی اکران می‌شود و ‏در صورت استقبال مردم سانس فوق العاده آن نیز برقرار خواهد شد. ‏

▪  عوامل فیلم " آتابای " :

بازیگران :  هادی حجازی فر ( کاظم- آتابای ) ، سحر دولتشاهی (سیما) ، جواد عزتی (یحی- دوست کاظم) ، مه لقا می نوش (سیمین- خواهر سیما) ، دانیال نوروش (آیدین) ،  معصومه ربانی نیا ( جیران) ، آتش تقی پور

نویسنده : هادی حجازی فر
تهیه‌کننده: نیکی کریمی
کارگردان : نیکی کریمی

موسیقی : حسین علیزاده

فیلمبرداری : سامان لطفیان 
تدوین‌گر : حسین جمشیدی گوهری
  سعید پاکستانی
  حسن مصطفوی 
  ایمان ‌امیدواری
  ایمان توکلی 
  اصغر نژاد ایمانی 
  کامران کیان ارثی 
  محمدرضا دلنوازی 
  مهران مداحیان 
  غزل رشیدی
  ایمان کرمیان
  امید صالحی 
  فرنوش آباء

▪  مشخصات فیلم " آتابای " :

توزیع کننده : حوزه هنری
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۸ (جشنواره فیلم فجر) ، ۳ آذر ۱۴۰۰
فروش گیشه : ٤.١٨٢.٣٣٠.٤٠٠ تومان (۱۳ دی ماه ۱۴۰۰)
سال ساخت : ۱۳۹۸


نامزدها : نیکی کریمی (بهترین فیلم سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر) 
نیکی کریمی (بهترین کارگردانی سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر)
جواد عزتی (بهترین نقش مکمل مرد سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر)
سامان لطفیان ( بهترین فیلمبرداری سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر)
حسین علیزاده ( بهترین موسیقی متن سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر)

 

هشدار: در نقد فیلم آتابای خطر لو رفتن داستان وجود دارد. 

◄ نقد فیلم " آتابای " :

▪ مفاهمه و مکاشفه/ نگاهی به فیلم «آتابای» 

سایت سینماسینما، حمید عبدالحسینی

 

آتابای از همان عنوانش به ما نشان می‌دهد که با فیلمی خاص روبه‌روییم؛ اثری که نوعی از شاعرانگی را در زیرلایه‌هایش می‌تند و فیلمساز را وا می‌دارد تا سانتی‌مانتالیسم نهفته در بافت مضمونی فیلم را در نگرش و دستور زبان سینمایی آن نیز پیگیری و تثبیت کند.

آتابای فیلمی‌ست بومی و حتی ملی که به درستی از عنصر زبان و گویش استفاده می کند و به مدد بازی‌های به اندازه و هدفمند گروه بازیگرانش توفیقی مطلوب از پدید آوردن مجموعه قابل اعتنای روابط بیناشخصیتی میان کاراکترهای فیلم را خلق می کند. کریمی در انتخاب سوژه و پرداخت آن تمی سخت را برگزیده که جنبه‌های دراماتیک معمول را از حیث دارا بودن قصه‌ای پرو پیمان با عطف‌های متعارف ندارد اما سرشار از خرده پیرنگ‌های جذابی‌ست که شاخ و برگ‌های زیادی را در کنکاش خاطرات و گذشته‌ی آدم‌های فیلم به دست می‌دهد و مخاطب را در پیگیری احوالات آنها ترغیب می‌کند.
دوربین سامان لطفیان از حیث نور و رنگ و قاب‌بندی‌هایی برای ترجمه تصویری چنین فیلمنامه‌ای امتیازات زیادی دارد و چشم‌انداز شگفت‌انگیزی از جغرافیای بومی اثر را به تصویر می کشد و سهم قابل ملاحظه ای از همراهی تماشاگران با فیلم را برعهده دارد.

آتابای یکی از ژوست ترین فیلم‌های سینمای ایران در دهۀ اخیر است که شاخصه‌های اصلی‌اش را از ادراک و اکتشاف کارگردانش در بستر جست‌وجوی هویت و فردیت آدم‌های فیلمش در یک سیروسلوک و مفاهمه‌ی دوسویه با انسان و طبیعت و در گذر ایام می یابد .
نیکی کریمی در آخرین فیلمش به عنوان کارگردان جهشی قابل توجه را تجربه کرده است . فیلم حائز دستاوردهای چشمگیری چه در ابعاد مفاهیم و معانی و چه از منظر ساختار سینمایی است که نشان از فکر و طراحی دقیق آن از همان مراحل ابتدایی نگارش تا آخرین مراحل مونتاژ و صداگذاری دارد و در این میان جایگاه برجسته هادی حجازی‌فر فراتر از همکاری در زمینه نگارش فیلمنامه در شناخت موقعیت بومی لوکیشن فیلم و لهجه و اساسا جغرافیا و زیست‌بوم اثر غیر قابل کتمان است.

 

▪ نگاهی به تازه‌ترین فیلم نیکی کریمی / آتابای هوایی تازه

سایت فیلیمو،آریا قریشی

 

آتابای، بهترین فیلم نیکی کریمی تا امروز است؛ فیلمی که ربط چندانی به مسیر متعارف سینمای ایران در سال‌های اخیر ندارد و راه خود را می‌رود. اگر قرار باشد از تازه‌ترین ساخته کریمی با یک صفت یاد کنیم، آن صفت می‌تواند جسورانه باشد. چون این فیلم (علی‌رغم حضور چهره‌های سرشناس در جلو و پشت دوربین) نه در شکل روایت، نه در زبان انتخابی برای شخصیت‌ها و نه در شکل اجرا و حتی لوکیشن‌ها، وامدار انتخاب‌های تکراری و محافظه‌کارانه عموم سینماگران ایرانی نیست. به همین دلیل می‌توان تماشای آن را، به‌خصوص، به کسانی توصیه کرد که از محدود شدن جریان اصلی سینمای ایران به دو دسته درام اجتماعی و کمدی خسته شده‌اند.

آتابای داستان مردی به نام کاظم آتابای (با بازی هادی حجازی‌فر) را روایت می‌کند که بعد از مدتی به زادگاهش در شمال غربی ایران بازگشته و زندگی خود را از طریق بوم‌گردی و بازسازی بناهای آن منطقه می‌گذراند. کاظم فردی بانفوذ است که اکثر مردم آن منطقه از او حساب می‌برند، اما درونی ناآرام دارد و پیش از دیگران، باید بتواند با خودش مقابله کرده و کنار بیاید.

همین خلاصه داستان نشان می‌دهد که در آتابای با داستان چندان پرتنشی روبه‌رو نیستیم. فیلم بر پایه سفر درونی شخصیت بنا شده و چندان به کشمکش‌های بیرونی نمی‌پردازد. بنابراین با یک درام شخصیت‌محور روبه‌رو هستیم که برقراری ارتباط میان تماشاگر و شخصیت اصلی، نقشی حیاتی در موفقیت فیلم ایفا می‌کند. این وجه، اتفاقاً به برگ برنده آتابای تبدیل می‌شود و در این راه، نقش هادی حجازی‌فر (که علاوه بر بازی در نقش کاظم آتابای، فیلمنامه اثر را هم نوشته) برجسته به‌نظر می‌رسد.

با دیدن فیلم می‌توان حدس زد که حجازی‌فر از همان ابتدا فیلمنامه را با در نظر گرفتن قابلیت‌های خودش در مقام بازیگر نوشته است. شخصیت کاظم ممکن بود روی کاغذ کمی خشک و نچسب به‌نظر برسد اما حضور حجازی‌فر گرمایی به کاراکتر می‌بخشد که آن خلأ را به‌شکل مناسبی پوشش می‌دهد. کار حجازی‌فر به‌عنوان بازیگر در این فیلم، می‌تواند یکی از دستاوردهای کارنامه سینمایی او محسوب شود. کنترل او بر لحن و طرز بیانش، و اغراق‌های نامحسوسی در حرکات دست و بیان برخی از کلمات، جدا از کمک به ایجاد همدلی میان تماشاگر و شخصیت، لحن دوگانه موجود در فیلمنامه را هم تقویت می‌کند. این لحن دوگانه اما یک‌دست (لحن بامزه اما در ذات خود غم‌بار) یکی از نقاط قوت فیلم جدید نیکی کریمی محسوب می‌شود.

در کنار موفقیت حجازی‌فر، می‌توان به حضور متفاوت و تحسین‌برانگیز جواد عزتی هم اشاره کرد. سکانس‌های دونفره او و هادی حجازی‌فر، تعدادی از بهترین لحظات فیلم را می‌سازند. اساسا فیلمنامه پرجزییات آتابای بر پایه چند رابطه دونفره شکل گرفته است. حجازی‌فر در مقام فیلمنامه‌نویس موفق می‌شود ویژگی‌های اصلی روانی شخصیت اصلی را از طریق همین روابط منتقل کند و در عین حال هیچ‌کدام از این روابط را در میانه راه رها نکرده و آن‌ها را به سرانجام برساند.

با این توضیحات می‌توان درکی کلّی از مسیر حرکت فیلم پیدا کرد. ما با یک پازل شخصیتی روبه‌رو هستیم که در آن، جاهای خالی به‌تدریج پر می‌شوند تا با شمایلی از یک فرد زخم‌خورده روبه‌رو می‌شویم که باید ابتدا با خودش کنار بیاید تا سپس ارتباط مناسبی با محیط اطراف برقرار کند. به‌همین دلیل است که حجازی‌فر و کریمی بیشتر روی فعل‌وانفعالات درونی شخصیت تمرکز کرده‌اند تا کنش‌های بیرونی. اجزاء فیلمنامه هم در راه کمک به شناخت بیشتر این شخصیت چیده شده‌اند. به‌عنوان مثال می‌توان به نقش نریشن در این فیلم اشاره کرد.

آتابای از جمله آثار نه‌چندان پرتعداد سینمای سال‌های اخیر ایران است که در آن به‌شکل درستی از نریشن استفاده شده است. هنگام دیدن آتابای به این توجه کنید که چطور در طول فیلم، هر چه شخصیت اصلی بیشتر می‌تواند با خود، و در نتیجه با محیط اطراف، کنار بیاید، از حجم نریشن کاسته شده و فیلم بیشتر به سمت دیالوگ حرکت می‌کند. این، شکل درست استفاده ساختاری از یکی از ویژگی‌های فیلمنامه است که، متأسفانه، در سینمای ایران عموما برای بیان مستقیم و غیرخلاقانه پیام‌های محوری استفاده می‌شود.

در این راه، نباید نقش نیکی کریمی را به‌عنوان کارگردان فراموش کرد. در دوره‌ای که خیلی از فیلم‌های سینمای ایران به آپارتمان‌ها یا لوکیشن‌های تکراری محدود شده‌اند، آتابای نه‌تنها فیلمی است که در محیطی بکر می‌گذرد، بلکه از معدود فیلم‌های ایرانی است که در آن فیلمساز با موفقیت توانسته برای ما جغرافیا بسازد. نماهای دوری که کریمی از شخصیت اصلی در دامنه گاه سبز و گاه خشک کوه‌ها و تپه‌ها گرفته، انگار دارد درونیات شخصیت اصلی را برجسته می‌کند.

کریمی پیش از این به تأثیرپذیری‌اش از عباس کیارستمی در حوزه عکاسی اشاره کرده بود و حالا رگه‌هایی از این تأثیرپذیری تصویری را در سبک اجرایی آتابای مشاهده می‌کنیم. اجرای تحسین‌برانگیز کریمی، در هماهنگی با لحن ویژه فیلمنامه حجازی‌فر، آتابای را به یک فیلم حساب‌شده و یک‌دست تبدیل کرده‌ است.

با وجود تمام این نکات مثبت، آتابای به بالاترین جایگاهی که قابلیتش را دارد نمی‌رسد. مشکل را در درجه اول باید در فیلمنامه‌ای جست‌وجو کرد که علی‌رغم تمام ویژگی‌های تحسین‌برانگیزش، از مشکل عدم تعادل ضربه می‌خورد. بعد از شناخت اولیه‌ای که نسبت به کاظم پیدا می‌کنیم، متوجه می‌شویم که او از دو زخم روحی قدیمی رنج می‌برد: یکی مربوط به خواهرش می‌شود و دیگری در ارتباط با شکست عشقی‌اش است. همین دو جراحت روحی هستند که قرار است محرک شخصیت اصلی برای تصمیمات آینده‌اش باشند.

اما مشکل به عدم تعادل میان این دو زخم بازمی‌گردد. تا اواسط فیلمنامه به‌نظر می‌رسد مشکل اصلی کاظم که به شکل‌گیری شخصیت تلخ‌اندیش او منجر شده، ماجرایی است که در گذشته برای خواهرش رخ داده است. اما در نیمه دوم، بحث دیگر برجسته شده و به همین دلیل پرده سوم فیلمنامه عجولانه پیش می‌رود. برخی از نکات کلیدی شخصیت اصلی (مثلا نقش رابطه عاشقانه قبلی‌اش در شکل‌گیری شخصیت او) صرفا در یک سکانس یا در قالب چند جمله بیان می‌شوند. این عدم هماهنگی میان ابعاد درون زخم‌خورده شخصیت اصلی، گاه باعث می‌شود که آتابای شبیه به بخشی از یک فیلم بلندتر به نظر برسد که بخش‌هایی از آن حذف شده است.

با این وجود چنین مشکلاتی باعث نمی‌شوند تا آتابای فیلم شاخصی در سینمای امروز ایران نباشد. فیلم‌هایی مثل آتابای هوای تازه‌ای برای سینمای ایران هستند و نشان می‌دهند که قرار نیست تمام آثار ما با ایده‌ها، شخصیت‌ها، روایت‌ها و لوکیشن‌های تکراری ساخته شوند. به همین دلیل هم که شده، باید قدر فیلمی چون آتابای را دانست.

▪ نقد فیلم «آتابای» آخرین ساخته‌ی نیکی کریمی؛ که عشق آسان نمود اول

سایت دیجی کالا،احمد محمدتبریزی

عشق را مهم‌ترین اتفاق در زندگی هر آدمی می‌دانند؛ چیزی شبیه به انقلاب که می‌تواند آدم را ویران کند و از نو بسازد. عشق تجربه‌ای شگرف در زندگی بشری است و چنان در تاروپود آدم‌ها رخنه می‌کند که تاثیرش تا پایان عمر بر زندگی فرد باقی می‌ماند. عشق زبان و تجربه‌ی مشترک آدم‌ها در هر جغرافیا و با هر زبانی است و می‌تواند آدم‌ها را در لحظه‌ای به هم پیوند بزند.

نیکی کریمی فیلم جدیدش را با موضوع عشق و تاثیر ماندگارش بر زندگی انسان ساخته است. کریمی با فیلنامه‌ای از هادی حجازی‌فر از تاثیر عشق بر آدم‌ها و تغییر و تحولی که وصال و فراق بر آن‌ها به جا می‌گذارد، صحبت کرده است. «آتابای» تازه‌ترین تجربه‌ی فیلمسازی کریمی درباره‌ی عشق است و سرنوشت کسانی که زندگی‌شان با عشق دچار دگردیسی شده را روایت می‌کند.

- عاشقی شکست خورده

آتابای، یحیی، آیدین و فرخ‌لقا چهار ضلع مربعی هستند که هر کدام به طریقی دچار عشق شده‌اند، در تبش سوخته‌اند و در انتها نرسیدن سهم‌شان شده است. داستان عاشقانه‌ی هر کدام از این چهار نفر، هسته‌ی اصلی «آتابای» را شکل می‌دهد و این آدم‌ها را در نقطه‌ای به هم پیوند می‌زند.

اگرچه «آتابای» در ظاهر روایتی تلخ و عبوس ندارد و با نشان دادن نماهایی زیبا از مناطق روستایی ارومیه می‌خواهد زهر درد عشق شخصیت‌ها را بگیرد و به فیلم لطافت تزریق کند، ولی باز بررسی جداگانه‌ی زندگی عاشقانه‌ی هر کدام از شخصیت‌ها کام مخاطب را تلخ می‌کند.

آتابای با بازی حجازی‌فر، جوانی شهرستانی است که سال‌ها پیش پس از قبولی در رشته‌ی معماری دانشگاه تهران و سرخوردگی در رابطه‌اش به مردی تلخ و عبوس تبدیل شده است. آتابای در دوران دانشجویی عاشق یکی از زیباترین دختران دانشکده می‌شود و اتفاقاتی خارج از اراده‌اش رخ می‌دهد تا او هیچ‌گاه به معشوق نرسد. این نرسیدن موجب انصراف آتابای از دانشگاه می‌شود و او سنگینی بار چنین اتفاقی را همچنان بر روی قلبش حس می‌کند.

جدای از این شکست عشقی، چیزی بیشتر دل آتابای را می‌سوزاند. چون او جوانی شهرستانی با تیپی ساده و معمولی بوده، در نگاه دیگر دانشجویان که احتمالا در میان‌شان رقبای عشقی‌ هم حضور داشته، به دیده‌ی تحقیر نگریسته می‌شده. ظاهر روستایی و تیپ و قیافه‌ی معمولی آتابای از استانداردهای شهری مثل تهران عقب‌تر بوده و به قول خودش هنوز بازی شروع نشده او سه هیچ از بقیه عقب بوده است. آتابای در یک بازی نابرابر نه تنها باید دل معشوق را به دست بیاورد بلکه باید با عوامل محیطی و جبر جغرافیایی نیز بجنگد.

آتابای بر عشقش به سیما ایمان داشته ولی توان رقابت را در خود نمی‌دید. آتابای بازی عاشقی را از پیش باخته بود و توان پیش رفتن نداشت. او زخمی و شکسته از یک نبرد نابرابر با دلی سوخته به ارومیه بازگشت. این عاشق دلباخته در این مسیر سخت، قدرت جنگیدن نداشت و نگاه حقارت‌بار دیگران عاملی بر شکست و انصرافش از دانشگاه ‌شد. این اتفاق تلخ زندگی آتابای را برای همیشه تغییر داد. او را از محبوبش دور ‌کرد و موجب ناتمام ماندن درسش شد و انبوهی از اندوه را برایش به همراه ‌آورد. آتابای عاشقی زخم خورده از نگاه‌ها و نظرات دیگران است و تاثیر این ناکامی همچنان با اوست.

با وجود اینکه سال‌ها از عشق آتابای گذشته ولی دیگر کسی در نگاه او نمی‌نشیند. همچنین آتابای دید مثبتی به دختران تهرانی و شهری ندارد و از نزدیک شدن به آن‌ها حذر می‌کند. او حتی دیدی منفی به رابطه‌ی خواهرزاده‌اش با دختری از تهران دارد و با نگاهی پر از سوءظن به دختر تهرانی نگاه می‌کند. ما آتابای را در طول فیلم عصبی با چهره‌ای درهم و ابروهایی گره خورده می‌بینیم و انگار هیچ مامن و پناهی، نشاط و شور را در وجودش زنده نمی‌کند.

- تولد دوباره‌ی عشق

اما در میانه‌ی چنین شرایطی دوباره خیلی ناگهانی و اتفاقی سر و کله‌ی عشق پیدا می‌شود و نخستین نشانه‌های تغییر در وجود آتابای به وجود می‌آید. عشق سیما با بازی سحر دولتشاهی، دختری تهرانی همنام همان معشوق قدیمی آرام آرام در دل آتابای می‌نشیند و او را از حالت خموده‌ی قبلی به سرور و نشاط می‌رساند.

آتابای زخم‌خورده از تجربه‌ی قبلی، همچنان جرات ابراز علاقه به دختری تهرانی را ندارد تا اینکه متوجه بیماری و نقص در وجود دختر می‌شود. بیماری و نقص زن این جرات را به مرد می‌دهد تا پا پیش بگذارد و به زن ابراز علاقه کند. آتابای که با عشق سیما با همه به صلح رسیده، در مقابل سیما اعترافی تلخ می‌کند و می‌گوید بیماری و نقص زن به او جرات جلو آمدن داده است. اگر در رابطه‌ی قبلی دیگران عامل ناکامی آتابای بودند این بار خود اوست که کبریت را زیر فتیله‌ی این رابطه می‌اندازد و همه چیز را می‌سوزاند.

اعتراف گزنده‌ی آتابای حسی از ترحم را برای سیما به همراه دارد. او که از نگاه ترحم‌آمیز به خودش فراری است، با حرف آتابای، خیلی زود روستا را ترک می‌کند و راهی تهران می‌شود. همراه با او نیز خواهرش که معشوقه‌ی خواهرزاده‌ی آتابای بود نیز به تهران برمی‌گردد تا تلخی این نرسیدن دو برابر شود. حالا دو عاشق ناکام در کنار هم، با نگاه‌هایی خالی به روزهای نامعلوم آینده خیره مانده‌اند. هرچند آیدین امیدوار به وصال در آینده است و نمی‌خواهد سرنوشتی مثل دایی‌اش پیدا کند.

- تلخی‌های یک عشق ممنوعه

در کنار ماجرای عاشقی آتابای، ما از همان ابتدای فیلم ماجرای خودسوزی خواهرش، فرخ‌لقا را می‌شنویم. در فیلم فرخ‌لقا را هیچ‌وقت نمی‌بینیم و فقط شنونده‌ی اتفاق تلخی هستیم که برایش افتاده؛ یک ازدواج بدون عشق در سن پائین، خیانت شوهر و بعد خودسوزی زن. این تمام چیزی است که ما از فرخ‌لقا و زندگی‌اش می‌دانیم. اما این اتفاق یک نیمه‌ی پنهان دارد که جز یک نفر هیچ کس دیگری از آن خبر ندارد.

در حالیکه خانواده و اهالی روستا تصور می‌کنند دلیل خودسوزی فرخ‌لقا به ازدواج مجدد شوهرش است، حرف‌های بخشی تازه از حادثه را روشن می‌کند. یکی از نقطه عطف‌های «آتابای» اعتراف یحیی به عشق فرخ‌لقا و دلیل خودسوزی اوست. یحیی به عنوان دوست صمیمی آتابای از قدیم عشق فرخ‌لقا را در سینه داشته و هر دو دلداده‌ی همدیگر بوده‌اند. یحیی در گپ و گفت‌های خودمانی‌اش با آتابای پرده از رازی بزرگ برمی‌دارد و از رابطه‌اش با فرخ‌لقا پس از ازدواج می‌گوید.

آتابای تا اینجای ماجرا از دیدارهای مخفیانه‌ی یحیی و فرخ‌لقا خبر داشته و صحبت‌های بعدی اوست که آتش را بر جان آتابای می‌اندازد. در حالیکه آتابای شوهر فرخ‌لقا را مقصر اصلی خودسوزی خواهرش می‌‌داند، یحیی می‌گوید که فرخ‌لقا از عشق یحیی دست به خودسوزی زده است.

یحیی در یکی از دیدارهای مخفیانه‌اش به فرخ‌لقا می‌گوید که قصد ازدواج با دخترخاله‌اش را دارد و فرخ‌لقا پس از شنیدن این جملات یحیی را تهدید می‌کند که اگر چنین کاری را انجام دهد خودش را به آتش خواهد کشید. یحیی تهدید فرخ‌لقا را جدی نمی‌گیرد تا اینکه خبر خودسوزی و مرگ فرخ‌لقا در تمام روستا می‌پیچد. فرخ‌لقا جانش را از دست می‌دهد و در میان بی‌خبری همه، انگشت اتهام به سوی شوهرش، پرویز گرفته می‌شود.

اعتراف یحیی نشان می‌دهد چه عشق پرحرارتی میان او و فرخ‌لقا در جریان بوده. فرخ‌لقا نه از شدت نفرت به شوهرش، بلکه از شدت عشقی که به یحیی داشته دست به خودسوزی زده و این داغ بزرگ را بر قلب خانواده‌اش گذاشته است. یحیی در سوگ همسرش، با چشمانی اشکبار همچنان از یک عشق قدیمی و ناکامی در آن صحبت می‌کند.

دست‌های یحیی هم مثل آتابای خالی است. سهم او از عاشقی افسوس خوردن و نرسیدن بوده است. این عشق‌های نافرجام برای آتابای و یحیی جز حسرت و درد چیز دیگری نداشته است. دو رفیق شکست خورده که شکست در عشق جزو تقدیرشان شده است. سایه‌ی این ناکامی همچنان بر دوش هردویشان سنگینی می‌کند.

تقدیر عاشقی‌های شخصیت‌های فیلم بر نرسیدن است. در کنار آتابای و یحیی، خواهرزاده‌اش آیدین نیز در عشقش به دختر تهرانی ناکام می‌ماند. فرخ‌لقا که فرجامش با خودسوزی گره می‌خورد و سیما و خواهرش نیز دست از حس درونی‌شان می‌شویند و بدون خبر روستا را ترک می‌کنند.

«آتابای» همانطور که تلخی‌ها و ناکامی‌های شخصیت‌هایش را نشان می‌دهد، با لطافت خاصی تاثیر گوارا و شیرین عشق را در زندگی آدم‌های فیلم تصویر می‌کند. هرکدام از این شخصیت‌ها در کنار ناکامی نهایی، دوره‌ای را با حس خوب عشق زندگی کرده‌اند و طعم شیرینش را چشیده‌اند. آن‌ها می‌دانند دیگر دوباره آن حس و حال را تجربه نخواهند کرد و با حسرتی از گذشته و چشمانی خالی از شور عشق، تنهایی‌شان را اندازه می‌گیرند.

 

▪ نقد فیلم آتابای؛ گرم و آرام میان جهان عصبی فیلم‌های امسال

سایت دیجی کالا،صوفیا نصراللهی

فیلم «آتابای» آخرین ساختۀ نیکی کریمی میان عربده‌های کاراکترهای فیلم‌های جشنواره به وزش نسیم خنکی در هوای داغ می‌ماند. فیلمی که فیلمنامه‌اش را هادی حجازی‌فر نوشته است و اولین همکاری مشترک او و نیکی کریمی است.

نیکی کریمی که فیلمسازی را از دهۀ هشتاد با فیلم «یک شب» شروع کرد و فیلم‌های اولش بیشتر تجربه‌هایی بودند از سینمایی که با جریان اصلی فاصله داشت و به نظر می‌رسید بیشتر در حال محک زدن خودش به عنوان کارگردان است. در آن دوره فیلم «سوت پایان» که آخر دهه‌ی هشتاد ساخت کامل‌ترین فیلمش بود. خودش علاوه بر کارگردانی در «چند روز بعد» و «سوت پایان» جلوی دوربین هم رفت. «سوت پایان» یکی از اولین فیلم‌هایی بود که به مساله‌ی قصاص و بخشش در سینما پرداخت. بین فیلم‌هایشان معمولا چهار پنج سال فاصله می‌اندازد. «شیفت شب» که سال ۱۳۹۳ ساخت و محمدرضا فروتن و لیلا زارع بازیگران اصلی آن بودند فیلم خوبی از کار درنیامد. حالا با «آتابای» که جایی میان تجربه‌های شخصی نیکی کریمی و سینمای استاندارد قصه‌گو می‌ایستد کریمی بهترین فیلمش را ساخته است.

در میان فیلم‌های اجتماعی که کاراکترها سر هم عربده می‌کشند و به سادگی کشتن پشه آدم می‌کشند و قاچاق می‌کنند و شاهد میزانسن‌هایی با فیلترهای خاکستری و سیاهی و پلیدی شهر هستیم مهم‌ترین نکته‌ی فیلم «آتابای» شخصیت‌های آرام و لوکیشن‌های گرم و دلپذیرش است.

نیکی کریمی برای فیلمبرداری اثرش به خوی رفته. زبان ترکی کاراکترها در آن لوکیشن فضایی دوست‌داشتنی خلق کرده است. با پلان‌هایی که به تبعیت از سینمای کیارستمی از طبیعت در لانگ‌شات گرفته شده. دشت‌های پهناور و رنگ‌های طلایی و سبز با موسیقی نه چندان پرحجم حسین علیزاده آرامش‌بخش هستند.

قهرمان فیلم کاظم یا آتابای با بازی خوب هادی حجازی‌فر است. از آن «در وطن خویش غریب‌»های روزگار. یک‌بار عاشق شده و شکست خورده و بعد از آن دل به کسی نداده. همه‌ی زندگی‌اش یادگار خواهرش آیدین است. طول می‌کشد تا به کاراکتر به ظاهر خشن و در باطن لطیف آتابای عادت کنیم. فیلم جایی اوج می‌گیرد که دوتایی رفاقت او با یحیی با بازی درخشان جواد عزتی آغاز می‌شود. یکی دو سکانس مردانه دارند یکی سیگار کشیدن پشت مسجد و دیگری درد و دل‌های کنار آتش در دل شب که به تماشاگر می‌چسبد.

مشکل فیلم از جایی شروع می‌شود که قرار است رابطه‌ی عاشقانه‌ی آتابای را ببینیم. ما روند شکل‌گیری این رابطه را نمی‌بینیم. حسی که به شکلی توهین‌آمیز و عجیب به خاطر نقص زن در مرد شکل می‌گیرد. آتابای این گرفتاری را دارد. در گفت‌وگویش با یحیی هم اشاره می‌کند زمانی به یحیی حس نزدیکی بیشتری کرده که متوجه خاطره‌ی یحیی و نقصش شده است.

فیلم هر قدر در رابطه‌ی آتابای و یحیی یا آتابای و آیدین موفق عمل می‌کند در رابطه‌ی عاشقانه‌ای که قاعدتا محور فیلم است ضعیف ظاهر می‌شود. رابطه‌ای ساخته نمی‌شود در حالی که فیلم زمان زیادی دارد تا بتواند به شکل‌گیری رابطه‌ی این دو نفر بپردازد. بعد از یک ساعت و ربع در عرض یک ربع جریان جمع و جور می‌شود و ناگهان آتابای از علاقه‌ای می‌گوید که باعث شده روشش را تغییر بدهد. چه‌طور چنین اتفاقی افتاد؟ لااقل ما که چیزی نمی‌بینیم.

با وجود این نقطه ضعف بزرگ به خاطر بازی‌های خوب، تصویربرداری سامان لطفیان و موسیقی حسین علیزاده و به خصوص لوکیشن‌های زیبایی که کریمی انتخاب کرده، به دلیل این که کارگردان تصمیم گرفته جایی بین فضای شخصی مورد علاقه‌اش و یک داستان بایستد «آتابای» جزو بهترین تجربه‌های فیلم‌بینی در جشنواره است.

فیلمی که یک قهرمان دارد بدون این که عمل قهرمانانه‌ی عجیب و غریبی انجام بدهد. یا بهتر است بگوییم فیلمی که یک شخصیت محوری درست دارد که خوب پرداخت شده و مخاطب می‌تواند دوستش داشته باشد.

بین فیلم‌های جشنواره‌ی امسال و کاراکترهای نفرت‌انگیزی که جای قهرمان خودشان را جا می‌زنند خلق شخصیتی مثل آتابای ویژگی کمی نیست.

 

▪ نقد فیلم آتابای؛ 

سایت مووی مگ ،میثم کریمی

آتابای را هادی حجازی فر نوشته که خودش نقش اصلی فیلم را نیز ایفا کرده است. فیلمی در نزدیکی شهر خوی فیلم‌برداری شده و قرار است عاشقانه‌ای تلخ را بر بستر بومی این منطقه روایت کند. اما مشکل اصلی این جاست که هیچ ویژگی محلی در این عاشقانه یافت نمی‌شود که محل رخداد داستان را توجیه نماید. «آتابای» به طور خلاصه درباره عشق‌های نافرجامی است که تبدیل به زخمی کهنه در وجود انسان‌ها شده و سرنوشت متفاوتی را برای هرکدام از آنان رقم‌زده است اما این که چرا باید بستر رخداد این عشق منطقه‌ای نزدیک به خوی باشد، مشخص نیست!

نیکی کریمی کارگردان «آتابای»، سعی کرده تا با گرفتن نماهای باز از منطقه‌ای که فیلم در آن فیلم‌برداری شده، حال و هوای بومی آن محل را به فیلم اضافه کند اما این به‌تنهایی نمی‌تواند توجیهی برای ساخت فیلم در منطقه‌ای خاص باشد چراکه توجه به فرهنگ بومی صرفاً به معنای ساخته‌شدن یک فیلم سینمایی در یک شهر نیست و باید به مؤلفه‌های بومی اثر نیز توجه ویژه داشت و آن را به زبان سینما به تصویر کشید، اتفاقی که در «آتابای» نیفتاده است.

«آتابای» در بخش داستانی نیز اگرچه در ابتدا شروعی امیدوارکننده دارد و به‌خوبی شخصیت کاظم را به مخاطب معرفی می‌کند، اما در ادامه راه مسیر را گم‌کرده و شاعرانگی را به داستان اضافه می‌کند که تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شده است. متأسفانه فیلم که توانسته بود تا اواسط قصه شخصیت‌پردازی کاظم را به‌درستی پیش ببرد و مخاطب را با او همراه کند، به یکباره در انتهای فیلم تمرکز خود را ازدست‌داده و تبدیل به عاشقانه‌ای نوجوانانه با دیالوگ‌های عجیب می‌شود. لحظاتی که در آن از رازهای کاظم پرده برداشته شده و دلایل کلیشه‌ای برای رفتار و سبک زندگی خود بیان می‌کند تا مسیر موفق ابتدایی فیلم در انتها به جاده خاکی برسد و پل‌های پشت سر ویران شود.

متأسفانه «آتابای» هرچقدر که در خلق رابطه کاظم با آیدین و یحیی موفق است، در ساختن عاشقانه ناتوان و کم‌کار است درحالی‌که قرار است قلب تپنده قصه، رابطه عاشقانه کاظم باشد. متأسفانه نیکی کریمی نتوانسته رابطه عاشقانه قابل قبولی در «آتابای» بسازد و به‌جای اینکه برای این ارتباط به‌خوبی مقدمه تعریف کند و در نهایت آن را به بلوغ برساند، به‌سرعت آن را به جریان می‌اندازد و در نهایت ترجیح می‌دهد تا با یک دیالوگ از کاظم، تمام آنچه را که می‌بایست تماشاگر در طول فیلم مشاهده کرده و با تمام وجود آن را باور کند را سرهم کند.

بااین‌حال، شاید بتوان گفت که آرامش حاکم بر فیلم «آتابای» بتواند یک مزیت برای اثر محسوب شود. به طور واضح، «آتابای» تا به این جا بهترین فیلم نیکی کریمی محسوب می‌شود. کارگردانی که بالاخره ترجیح داده از ساخت فیلم‌های آپارتمانی که می‌توان گفت همگی آن‌ها نیز ناموفق بوده فاصله بگیرد و قصه‌ای، هرچند ناقص و پر ایراد را در مکانی غیر از آپارتمان روایت کند. نیکی کریمی سعی کرده در «آتابای» تا حدی وام‌دار آثار کیارستمی باشد اما به طور مشخص، راهی طولانی را برای رسیدن به این نقطه در پیش خواهد داشت.

«هادی حجازی فر» که نویسنده فیلمنامه نیز بوده، بازی خوبی در نقش اصلی فیلم داشته و چون شخصاً فیلمنامه را به رشته نگارش درآورده، شخصیت کاظم را به‌خوبی شناخته و آن را اجرا کرده است. هرچند که گاهی نیکی کریمی با ثبت نماهای کلوزآپ متعدد، بازی حجازی فر را تحت‌تأثیر قرار داده است. جواد عزتی نیز در حضور کوتاهی که در فیلم داشته توانسته تأثیر خودش را بر داستان بگذارد. دراین‌بین نباید از موسیقی فوق‌العاده حسین علیزاده نیز غافل شد که تأثیر بسزایی در زنده شدن احساسات در تماشاگر ایفا کرده است.

«آتابای» در ظاهر دلنشین و خوشایند است اما با نگاهی دقیق‌تر می‌توان ضعف‌های آشکاری را در اثر مشاهده کرد باعث شده فیلم از تبدیل‌شدن به یک اثر یکدست دور بماند. عاشقانه ناقص فیلم به انضمام پایان‌بندی عجولانه‌ای که نویسنده و فیلمساز برای قصه ترسیم کرده‌اند، در نهایت باعث می‌شود تا از «آتابای» همان جاذبه‌های طبیعی که فیلمساز از طریق نمای لانگ شات آن‌ها ثبت کرده برجای بماند. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که تماشای «آتابای» برخلاف بسیاری از آثار امروز سینمای ایران حداقل آزاردهنده نیست و می‌توان به‌راحتی به تماشای آن نشست!

 

▪ نقد فیلم آتابای – گمگشته در غروب

سایت ویجیاتو ،آرش پارساپور

نیکی کریمی در پنجمین تجربه کارگردانی یک اثر سینمایی خود وارد یک فضای کاملا جدید نسبت به آثار قبلی خود شده و با همکاری هادی حجازی فر و ایده داستانی خودش، یک ملودرام پیچیده را به تصویر کشیده است. فیلم کریمی همچنین از این حیث که بیش از نود درصد آن به زبان آذری (و با زیرنویس فارسی) ارائه می‌شود نیز قابل توجه است؛ موضوعی که پیش از این کمتر در سینمای کشورمان رخ داده است. با این حال سوالی که باید در اینجا پرسید اینست که آیا آتابای یک پله رو به جلو است و یا یک پله رو به عقب؟

کاظم که به اسم آتابای در روستای خود (در اطراف شهر خوی) معروف است، از معدود افرادی در روستا است که به قول اهالی این قریه، یک آدم حسابی شده. او از ژاپن برگشته و با تشکیل تورهایی و آوردن یک سری توریست داخلی و خارجی به این روستا، کاری کرده که اهالی منطقه سر و سامان بگیرند و از همین رو در میان همه محبوب است. کاظم اما زندگی تلخ و تیره‌ای در گذشته خود دارد که رفته رفته رازهای آن برملا می‌شوند. خواهر او یعنی فرخ‌لقا در گذشته‌ای نسبتا دور (۱۵ سال پیش) خودسوزی کرده و باغ خانوادگی که این اتفاق شوم در آن افتاده، حالا توسط شوهر این مرحومه به فروش رفته است و یک مرد پولدار با دو دختر خود آنجا را خریداری کرده است…

تزریق جزییات داستانی در فیلم آتابای سبک خاص خود را دارد و با اینکه در ابتدای امر کمی تا قسمتی سردرگمی با خود به همراه می آورد، اما بعد از گذشت یک سوم ابتدایی فیلم، مخاطب را با شخصیت‌های خود همراه می‌کند. لایه‌های پنهانی که در داستان وجود دارند، یکی یکی باز می‌شوند و هر بار که مخاطب حس می‌کند داستان را تمام و کمال فهمیده، راز دیگری برای او برملا می‌شود و کشش فیلم بیشتر می‌شود. این موضوع البته به منزله هیجان انگیز بودن فیلم نیست، بلکه فیلمساز صرفا می‌تواند تا لحظات پایانی فیلم حرف‌هایی برای گفتن داشته باشد؛ البته باید مجددا تاکید شود که «تا لحظات پایانی فیلم» چرا که در یک سوم پایانی فیلم، آتابای نمی‌داند باید چه کند تا موثر تمام شود.

مشکل بزرگی که فیلم جدید نیکی کریمی دارد در همین نقطه رو به پایانی آن نهفته است؛ جایی که فیلم شروع به کشدار شدن می‌شود و صرفا به خاطر بازی خوب بازیگران آن می‌توان آن را تحمل کرد. هادی حجازی فر که خودش فیلمنامه را به نگارش درآورده، شخصیت جالب توجهی را خلق کرده و از پس به تصویر کشیدن این کاراکتر نیز به خوبی برآمده است اما او هم دقیقا نمی‌داند سرنوشت کاظم (یا همان آتابای) را باید به کجا ببرد. داستانی که او به رشته تحریر در آورده در لحظات پایانی لنگ می‌زند و مانند یک کاغذ در تندباد حادثه، دائم به اینور و آنور می‌چرخد و نهایتا به جای آنکه در یک جای نرم و مسطح فرود بیاید، گم می‌شود.

به جز کاظم، شخصیت‌های دیگری نیز در فیلم حضور دارند که آیدین (با بازی جوان آتیه‌دار سینما یعنی دانیال نوروش) یکی از آنهاست. نوروش می‌تواند شخصیت مکملی را برای کاظم بیافریند و در کنار او خوش بدرخشد. کاظم و آیدین در فیلم رابطه پدر و پسر مانندی دارند که باورپذیر بودن آن به خاطر شیمی فوق‌العاده بین دو بازیگر کار راحتی است و می‌توان از این دو تن به عنوان برگ‌های برنده و اصلی فیلم نام برد. جواد عزتی که نقش کوتاهی در فیلم دارد هم بازی قابل قبولی از خود ارائه می‌کند هرچند حضورش در فیلم تبدیل به یک حضور منفعلانه می‌شود و فیلمنامه می‌توانست بیشتر از این شخصیت بهره بکشد. فیلمساز ترجیح داده که تمرکز خود را روی روایت زندگی آتابای و قصه عاشقانه او بگذارد و دیگر شخصیت‌ها را در خدمت این ادیسه رمانس در بیاورد.

آتابای در بخش موسیقی نیز سنگ تمام گذاشته و با حضور حسین علیزاده در این قسمت، می‌توان مطمئن بود که گوش‌نوازی فیلم در حد اعلا خواهد بود؛ این موضوع در بخش بصری نیز خوشبختانه به چشم می‌خورد و فیلمبرداری سامان لطفیان از مناطق روستایی خوی جالب توجه از آب درآمده؛ هرچند اگر حضورا از این مناطق بازدید کرده باشید، قطعا با من هم عقیده خواهید بود که در برخی موارد نیز فیلمبردار کم‌کاری کرده است. با این وجود باید گفت که انتخاب برخی قاب‌های تصاویر با توجه به شخصیت پیچیده و خاکستری که آتابای دارد، بسیار هوشمندانه صورت گرفته و اوج آن را می‌توان در صحنه دویدن کاظم در میان شاخه‌ها معرفی کرد که دستمایه ساخت اولین پوستر رسمی فیلم نیز شده بود.

آتابای تا لحظات پایانی خود درست پیش می‌رود و از یک جایی به بعد دچار یک لغزندگی خاص در جاده روایتش می‌شود که کنترل فرمان آن هرچه‌قدر هم به اینور و آنور می‌رود بازهم نمی‌تواند دوباره به صورت صحیح و درست به روی جاده برگردد و با همان کیفیت و سرعت خوب و قابل ملاحظه گذشته‌اش براند. نیکی کریمی توانسته در این فیلم، کارنامه هنری خود را در مقام کارگردان خوش بدرخشاند اما هنوز با تبدیل شدن به یک کارگردان بی‌نقص و ارائه یک فیلم ماندگار، فاصله دارد.

▪ نقد فیلم آتابای ، فیلمی با سلیقه

سایت بلاگ نماوا ،بهزاد وفاخواه

وقتی آتابای تمام می‌شود، حسی از آرامش داریم. در طول فیلم کسی را شناخته‌ایم که زیر این صورت سنگی و خشم تمام‌نشدنی عزمی برای درست شدن همه کارهایی که خراب شده دارد و قلبی برای دوست داشتن اطرافیانش. تصویری که در اولین سکانس‌های فیلم از آتابای داده شده، آدمی است با میل زیاد به ریاست، کمی خشن و بسیار پابند اصولی که در کار دارد. فیلم سفری است از این تصویر به آن تصویر نهایی. شریک شدن در زندگی آتابای از طریق روابط دوگانه مختلف. رابطه او با یحیی دوست قدیمی‌اش. با آیدین خواهرزاده محبوبش. با آقا یعنی پدرش و با شیرازی مالک جدید باغ و با دختر او.

آتابای (با بازی هادی حجازی‌فر) به روستای زادگاهش در نزدیکی خوی برگشته. یک اقامتگاه بوم‌گردی با استفاده از نیروی کار روستا راه انداخته. مسافران را به گردش‌های کوچکی در نزدیکی روستا می‌برد. اولین اتفاق در فیلم آنجاست که به او خبر می‌دهند باغِ پرویز را یک تهرانی خریده. اینجاست که برای اولین بار (و نه آخرین بار) خوی آتشین او و عصبانیتش را می‌بینیم و از خلال یک درگیری با پدر می‌فهمیم که مشکل او با باغ به یک خودکشی برمی‌گردد: خودکشی خواهرش در باغ.

زمانی بیش از زمان معمول طول می‌کشد تا محورهای اصلی در آتابای روشن شوند. ابتدا وقتی همراه چندنفر از پیرمردهای ده به خوی می‌روند تا در مجلس ختم زن یحیی شرکت کنند، هیچ تصوری از یحیی نداریم. وقتی این دو دوست قدیمی در یک سکانس دوست داشتنی از مسجد بیرون می‌آیند تا بروند جایی خلوت و سیگاری با هم بکشند، تازه کم کم چیزهایی دستگیرمان می‌شود. این ویژگی اصلی فیلم‌نامه آتابای است. این که باید صبر داشت و کمی به آدم‌ها فرصت داد تا به تدریج درونیات خود را بیرون بریزند و از لابلای گفتگوهای آن‌ها بتوانیم داستان اصلی را در ذهن مرتب کنیم و بسازیم و به ریشه مشکلات کاظم/آتابای با خودش و روستاییان و گذشته پی ببریم.
ظاهر فیلم مثل فیلم‌های روستایی است. اما خیلی راحت از این ظاهر جدا می‌شود. به همین سکانس دقت کنید: دو دوست قدیمی بیرون از مجلس ختم با هم خلوت می‌کنند و یاد گذشته‌ها زنده می‌شود. یک خلاصه سکانس کلیشه‌ای. اما در همین گفتگو دیالوگ‌هایی ردوبدل می‌شود که آن را از معمولی بودن بیرون می‌آورد. یحیی به کاظم می‌گوید همیشه می‌دانسته که این بیماری منجر به مرگ زنش خواهد شد و از همان موقع مجلس ختم را در ذهنش مجسم می‌کرده که دارد یکی یکی از آن‌هایی که تسلیت می‌گویند تشکر می‌کند و از همان موقع در ذهن داشته که اگر کاظم آمد به او بگوید با هم سیگاری بکشند.

همین دیدار مقدمه‌ای است برای سکانس ضیافت دونفره آن‌ها کنار دریاچه ارومیه و جایی که شدیدترین ارادت‌هایشان به هم، و تندترین انتقادات را نسبت به هم بیان می‌کنند، مکنونات قلبی خودشان را بیرون می‌ریزند و تازه بخش اصلی داستان مثل کوه یخی که تنها قسمت اندکی از آن از آب بیرون بوده بر ما هم آشکار می‌شود. تماشاگر و آتابای و یحیی همزمان از خیلی از اطلاعات باخبر می‌شوند.
با این حال آتابای فیلمِ ظرایف داستانی نیست. فیلم سکانس‌های دونفره و روابط بین آدم‌ها و تاثیر گذشته بر امروز آدم‌هاست. آدم‌های فیلم، از شهری گرفته تا روستایی، و از نوجوان تازه بالغ خوش‌چهره‌ای که خواهرزاده آیدین است گرفته تا زن روستایی کمی فضول، همگی خیلی باهوشند و این در سینمای ایران که معمولا پر از آدم‌های کم‌هوش است کمتر سابقه دارد. فیلم بخشی از تاثیری که بر روی تماشاگر می‌گذارد را از طراحی هوشمندانه سکانس‌های گفتگوی دونفره و ظرایف بصری و قاب‌های زیبایش می‌گیرد.

وقتی به آتابای فکر می‌کنید یاد شبی می‌افتید که او و یحیی در انتهای سفری یک‌روزه بساطی برپا کرده‌اند و از قدیم و مشکلاتشان با هم می‌گویند. یاد جایی می‌افتید که در شیطنتی کودکانه (که حتما ریشه‌ای در خاطره‌ای مشترک دارد) لاستیکی را آتش می‌زنند و بالای تپه حرکت این گوی آتشین را با لذت نگاه می‌کنند. یا وقتی بعد از یک تنبیه فیزیکی سنگین و بی‌رحمانه، آیدین را به اتاقش فراخوانده و به بهانه دیدن عکس‌های قدیمی می‌خواهد سر صحبت را با او باز کند و خیلی مهربانانه سیگارش را به او تعارف می‌کند که یعنی می‌دانم می‌کشی و علیرغم همه سختگیری‌ها می‌خواهم با من راحت باشی… گل سرسبد این صحنه‌ها هم صحنه گفتگوی او با سیما در شب جشن است. آتابای (به همراه مردن در آب مطهر) تنها فیلم جشنواره است که در آن یکی آن دیگری را دوست دارد. تنها فیلمی که بارقه‌ای از عشق به آن رسیده.
در نشست خبری فیلم حاشیه‌ای برای آتابای پیش آمد و آن سوال یکی از حاضرین بود که با بی‌اطلاعی معصومانه‌ای پرسیده بود در کشوری که زبان رسمی پارسی است چرا فیلمی به ترکی ساخته شده. گذشته از این سوال بی‌خردانه، ما بینندگانی که با زیرنویس بزرگ شده‌ایم، در تمام طول فیلم مساله‌ای با زبان آن نداریم.

بعد از مدتی حتی فراموش می‌کنیم آدم‌ها کجا فارسی و کجا ترکی حرف زده‌اند (چون با فارس‌ها فارسی حرف می‌زنند و با ترک‌ها ترکی) علاوه بر این هربار فیلمی به زبانی ایرانی و غیرفارسی دیده‌ایم از زبان بازیگرانی ناآشنا آن زبان‌ها را شنیده‌ایم. اکثرا نابازیگر بوده‌اند. اما اینجا تجربه‌ی شنیدن دیالوگ به زبانی غیرفارسی از دهان هادی حجازی‌فر و جواد عزتی که قبلا از آن‌ها سابقه ذهنی داریم، تجربه‌ای جذاب است. اصولا در جشنواره امسال وجود سه فیلم به زبان غیرفارسی (درخت گردو، آتابای و پوست و البته بخش‌های کوتاهی از تومان) تجربه جذابی بود. وقتش شده سینمادارها و پخش‌کننده‌ها هم از زیرنویس کمتر بترسند. حالا دیگر قرن بیست و یکم شده!
یک مساله دیگر تشبیه فیلم به کارهای نوری بیلگه جیلان بود که از آن تشبیه‌های عجیب بود. شاید زبان ترکی باعث آن شده (که می‌دانیم بین لحن ترکی آذری و ترکی استانبولی تفاوت‌ کم نیست) شاید وجود منظره‌ها و زندگی روستایی باعث شده منتقدانی یاد فیلم‌هایی چون «ابرهای ماه مه» یا «خواب زمستانی» بیفتند (که کافی نیست). یا مایه بازگشت از شهر به روستا که البته در فیلم‌های جیلان یک مایه محوری و مهم است و این‌جا ارزش محوری پیدا نکرده. به هرحال تشبیه دقیقی نیست. آتابای روی پای خودش ایستاده و انتظار آینده سینمایی خوبی برای هادی حجازی‌فر و سازندگان فیلم می‌دهد. فیلم حکایت از یک سلیقه سینمایی خوب دارد.

▪ نقد فیلم آتابای ، جایی برای زخم خورده‌ها نیست

سایت بلاگ نماوا ،ساناز رمضانی پور

نیکی کریمی، ستاره نام‌آشنای سال‌های نه‌چندان دور سینمای ایران است. بازیگری که با «عروس» بهروز افخمی به شهرت رسید و خیلی زود تبدیل به یک سوپراستار شد. کریمی خیلی زود به آثار فیلم‌سازان مطرح راه یافته و با داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ابراهیم حاتمی کیا و عباس کیارستمی کارکرده و به داوری جشنواره‌های بین‌المللی هم پرداخته است.
بازیگری اما هیچ‌گاه برای کریمی کافی نبود. ترجمه و عکاسی و اخیراً نقاشی از فعالیت‌های هنری دیگر کریمی بودند. در این میان، شاید به‌جز بازیگری، فیلم‌سازی هم برای کریمی وسوسه کننده بوده است که از سال‌ها پیش و با ساخت مستند «داشتن یا نداشتن»، وارد این وادی شده است. کریمی بعدازاین مستند، با «یک‌شب»، اولین تجربه کارگردانی یک فیلم بلند داستانی را تجربه می‌کند.
کریمی در مدتی که به‌عنوان فیلم‌ساز در سینمای ایران مشغول بوده است، آثار متفاوتی ساخته است. از «سوت پایان» تا «شیفت شب» هرکدام حال و هوا و فضای متفاوتی دارند و امضای شخصی فیلم‌ساز را نشان نمی‌دهند. تنها وجه مشترک کارهای کریمی، ژست روشنفکرانه‌ای است که تقریباً در تمامی فیلم‌هایش جاری بوده است.

به همین دلیل است که آتابای آخرین ساخته کریمی، یک غافلگیری اساسی است. آتابای هم با آثار دیگر کریمی متفاوت است و هم یکسره از یک جهان سینمایی دیگر می‌آید. اما به‌جرئت بهترین و پخته‌ترین فیلم کریمی تا به امروز است.

- آتابای یک عاشقانه متفاوت

البته باید اقرار کرد که به نظر می‌رسد، آنچه آتابای را از سایر فیلم‌های کریمی متفاوت می‌کند و آن را به تجربه‌ای سرزنده و دوست‌داشتنی تبدیل می‌کند، از متن فیلم‌نامه می‌آید. فیلم‌نامه‌ای که به قلم هادی حجازی فر نوشته‌شده است. حجازی فر هم در زمره بازیگران سینمای ایران است،اما او برخلاف کریمی، چند سال قبل و با بازی در «ایستاده در غبار» محمدحسین مهدویان شناخته شد و بعدتر در همکاری‌های دیگرش با این کارگردان به شهرت رسید.
بااینکه حجازی فر در این سال‌ها خود را به‌عنوان یک بازیگر قدرتمند معرفی کرده است، به نظر می‌رسد که سودایش جایی پشت دوربین، میان برگه‌های خط‌خطی فیلم‌نامه نهفته است. حجازی فر با آتابای نشان می‌دهد که انسان دردمند را خوب می‌شناسد و می‌تواند این درد بی‌پایان را روی کاغذ بیاورد و به‌واسطه همین درد، یک قهرمان دوست‌داشتنی بیافریند.

روایت آتابای در روستایی حوالی ارومیه می‌گذرد. همین‌که این فیلم، بیننده را به میان یک درام شهری- آپارتمانی نمی‌برد و به‌جایش او را به میان طبیعت بکر و زیبای اواخر تابستان این روستا می‌برد، بیننده را امیدوار می‌کند که با یک درام متفاوت سروکار دارد و آتابای هم او را ناامید نمی‌کند.
حجازی فر که خود اصالتاً آذری است، آشنایی خوبی با فرهنگ و جغرافیای فضایی که روایت در آن اتفاق می‌افتد دارد. از این منظر است که می‌تواند نگاه بکر و جذابی از زندگی روستایی به بیننده ارائه دهد که منطبق بر واقعیت باشد.

- شخصیت پردازی طولانی در کنار قهرمانی دوست داشتنی

آتابای شروع کندی دارد. روایت به‌سختی پیشروی می‌کند و درام افت‌وخیز چندانی ندارد و نقطه اوج به‌اندازه کافی دراماتیک نیست آتابای در نیمه اول، از قصه‌پردازی طفره می‌رود و یک شخصیت‌پردازی کمی طولانی را جایگزین قصه‌گویی می‌کند. بیش از نیمی از فیلم، به ترسیم ابعاد شخصیت آتابای می‌گذرد و این مقدمه‌چینی طولانی می‌تواند بیننده را خسته کند.

بااین‌حال، فیلم‌نامه به‌موقع و در زمان مناسب، نشانه‌هایی به بیننده می‌دهد تا شمایل قهرمان اصلی مرد را بشناسد. آتابای، مردی تندمزاج، بدقلق و درون‌گرا، درعین‌حال، به‌شدت مهربان است. آتابای با همین اشارات کوچک و گذرا در فیلم‌نامه، پیش‌زمینه مناسبی از جایگاه شخصیت اصلی‌اش به بیننده می‌دهد و با نشان دادن عقده‌ها، ترس‌ها و خاطرات چرکین این مرد، او را به شخصیتی دوست‌داشتنی تبدیل می‌کند که به‌تنهایی می‌تواند بیننده را در تمام‌مسیر قصه با خود همراه کند.
شخصیت‌پردازی طولانی آتابای بااینکه ممکن است بیننده را خسته کند، اما در نیمه دوم فیلم به بار می‌نشیند. وقتی‌که آتابای، با همه دردهای فراموش‌نشدنی‌اش عاشق می‌شود. او که از اول از این عشق فرار می‌کرده است، وقتی درد معشوقش را می‌بیند، وقتی اطمینان حاصل می‌کند او هم به‌اندازه خودش دل‌شکسته و تنهاست، قدم پیش می‌گذارد. اینجاست که آن شخصیت‌پردازی طولانی به ثمره می‌نشیند و به عشق آتابای، ظاهری افسانه‌ای و اسطوره‌ای می‌بخشد.

- متاثر از سینمای جیلان 

از سوی دیگر، عاشقانه کریمی، آشکارا وامدار سینمای “نوری بیگله جیلان” است. نماهای باز، تکیه‌بر طبیعت به‌عنوان عنصر مرکزی درام و حضور این طبیعت در پس‌زمینه کادرها، بی‌شک شما را یاد فیلم‌های جیلان و سبک خاص و منحصربه‌فرد او می‌اندازد. اینکه زبان فیلم هم ترکی است، بیش‌ازپیش به این قرابت می‌افزاید.
همین نماهای باز، لانگ‌شات‌هایی که خالی از هر کاراکتری گرفته‌شده‌اند، آتابای را متفاوت می‌کنند. آتابای با دوربین استدی، با این نماهایی که زیبایی‌شناسی هنری و بصری‌شان در اوج است، شخصیت اصلی‌اش را معرفی می‌کند و به او قامت یک مرد روستایی دوست‌داشتنی می‌دهد. کریمی به‌جای آنکه با دوربین لرزان، موقعیت روحی بحرانی آتابای را نشان دهد یا با کلوزآپ‌های پشت سر هم، به بیننده بفهماند که کاراکترش در چه برزخی است، این کار را با نماهای باز و دوربین استدی انجام می‌دهد. با همین نماها هم هست که بیننده متوجه تنهایی آتابای می‌شود و شخصیت درون‌گرای او به‌درستی ترسیم می‌شود.
حجازی فر به‌خوبی از جغرافیای قصه‌اش در پرورش روایت استفاده می‌کند و کریمی هم همین دقت نظر را به کارگردانی‌اش می‌آورد.

او به‌خوبی آدم‌هایش را در پیش‌زمینه این محیط قرار می‌دهد، به قاب‌هایش عمق می‌بخشد و به لطف آن‌ها فضاسازی می‌کند.
حتی درهمان یک سکانسی هم که در شهر می‌گذرد، باز شاهد این عناصر در پس‌زمینه قاب هستیم. عناصری که به کاراکترها هویت می‌بخشند و فیلم کریمی را از یک گرته‌برداری ناشیانه از آثار جیلان دورنگه می‌دارد.
آتابای فیلم آرام و ساده‌ای است و این آرامش و سادگی در تمام اثر جریان دارد. درنهایت هم روایت فیلم با همین آرامش و در عین سادگی و بی‌ادعایی به پایان می‌رسد.
فیلم قصه متفاوت و فضاسازی و میزانسن درستی دارد و بااینکه برخی سکانس‌ها بیهوده و زائد هستند یا در تضاد با لحن کلی فیلم قرار دارند، اما بی‌شک می‌توان آتابای را عاشقانه‌ای ممتاز و ویژه در سینمای ایران دانست.

▪ نقد فیلم آتابای ، جهانی با محوریت عشق

سایت فیلم گردی ، امیرحسین اکاتی

برای شخصیت دغدغه مندی، چون «نیکی کریمی» که یک فیلمساز اجتماعی است، رفتن به سراغ موضوعی در یک جغرافیای جدید در سینمای ایران و به دور از تنش‌ها و درگیری‌های موجود در قصه‌های پایین شهر تهران، شاید یک ریسک محسوب شود. اما همین اتفاق باعث شده تا او یک گام رو به جلوی مهم و اساسی در کارگردانی بردارد و نمره‌ی قابل قبولی هم دریافت کند. کریمی در این فیلم راه جدیدی را آغاز کرده که باید دید در آینده آن‌را ادامه می‌دهد یا خیر. همراه ما باشید با نقد فیلم سینمایی آتابای.

پنجمین فیلم او یک درام آرام و البته جذاب است که هر چی جلوتر می‌رود برای مخاطب حس بهتری ایجاد می‌کند. فیلمی که در عمق آن محوریت‌ نقش زنان بیشتر از هر چیزی به چشم می‌خورد و اهمیت زن را در جامعه و خانواده نشان می‌دهد.

- فیلم‌نامه‌ای از عمق شکست‌های عشقی

اثری با مولفه‌های روانشناختی که از رنج‌های آدمی می‌گوید؛ رنج‌هایی که باعث می‌شود هر فرد علاوه بر تحمل آن در مسیری قرار بگیرد و دست به انتخاب‌هایی بزند که گاهی نیستی را بر هستی مقدم کند و این نقطه عطف‌های زندگی شخصیت‌های فیلم است، مانند شخصیت خواهر نقش اول فیلم، فرخ‌لقا.

نگاه نویسنده و کارگردان به ابعاد جامعه شناختی فیلم قابل احترام است. فیلم‌ساز جامعه‌ای را به تصویر کشیده است که شخصیت‌های فیلم مرتباً خواسته‌های خود را از دیگران مخصوصا کاظم طلب می‌کنند و عموم آن‌ها سودای زندگی خوب را در کلانشهرها می‌‌بینند، موضوعی که امروزه در ذهن عموم مردمی که در شهرهای کوچک زندگی می‌کنند، وجود دارد؛ و این به تنهایی نگاه آسیب شناسانه‌ی سازندگان فیلم را به تصویر می‌کشد، افرادی که تمام رویاهای خود را در اتکا به دیگری و یا در مهاجرت به تهران می‌دانند.

در این بین دو شخصیت، کاظم و یحیی، از این قاعده مستثنی هستند و هر دو به خود تکیه دارند؛ که از نظر من این اتکای نفس و این شخصیت تثبیت شده‌ی آن‌ها با وجود تمام ملامت‌هایی که در زندگی کشیده‌اند و در روند فیلم کامل‌تر هم می‌شوند، از تاثیر عشق بر روح و جان آن‌ها برمی‌گردد.

- عزتی کامل‌ترین نقش مکمل :

در این اثر علاوه بر بازی خوب «هادی حجازی‌فر»، دیگر بازیگران هم به خوبی از پس نقش‌هایشان بر آمده‌اند؛ مخصوصا «جواد عزتی» که با ایفای نقشی کوتاه، توانسته قوامی به داستان و اثر ببخشد تا این اثر کریمی ویژه‌تر به چشم مخاطب بیاید. این قوام در بازی بازیگران باوجود نقش‌هایی با زبان آذری و بافت روستایی فیلم، تا حد قابل قبولی خوب از کار در آمده اند. به تصویر کشیدن جهانی عاشقانه در پس یک جغرافیای غیر شهری باعث شده تا آتابای یک هویت منحصر به فرد داشته باشد.

- تجربۀ موفق هادی حجازی فر :

بخش زیادی از موفقیت این ماجرا را باید در فیلمنامه‌ی هادی حجازی‌فر دنبال کرد که توانسته یک موقعیت جدید خلق کند. فیلمنامه‌ای که اگر چه خیلی دیر موتورش روشن می‌شود اما رفته رفته بر جذابیتش افزوده شده و هر بار که منتظر هستیم فیلم پایان یابد یک لایه‌ی دیگر از داستان برایمان نمایان می‌شود، گره‌ی دیگری گشوده شده و به عمق بیشتری از قصه پی می‌‌بریم.

اما ضعف فیلمنامه، پایان‌بندی سریع آن است؛ در انتها ما با داستانی مواجه هستیم که می‌خواهد سفر درونی شخصیت آتابای را کامل کند؛ اما با شکل‌گیری رابطه‌ی عاشقانه او روند حرکت قصه بسیار عجولانه‌ی جلو می‌رود به گونه‌ای که این اتفاق سوالات زیادی در ذهن مخاطب، بی‌جواب می‌گذارد و به یکباره کاظم ،آتابای، از عشقی می‌گوید که در درونش شکل گرفته و باعث تغییر زندگیش شده است.

فیلم پر از سکانس‌های دو نفره‌ از روابط افراد قصه با هم است. روابطی که مانند یک دومینو در زندگی افراد، تاثیر گذار بوده و هستند. روابط هر دو نفر بر روی زندگی خود آن‌ها یا دیگران اثر می‌گذارد؛ بنظرم به همین خاطر انتخاب قاب‌ها و میزانسن‌هایی که در سراسر فیلم می‌بینیم، برگفته از دو دلیل است یکی وسواس کارگردان تا بتواند انتقال درستی از فعل و انفعالات درونی شخصیت‌ها و داستان‌هایشان داشته باشد و دوم ریزبینی و زیباشناسی که فیلمساز است تا یک توازن خوب و منطقی از موقعیت به مخاطب ارائه دهد.

- آتابای را باید روی پرده سینما دید :

یکی از نقطه‌ قوت‌های فیلم که در نقد فیلم سینمایی آتابای اشاره می‌شود استفاده به‌جا، درست و به اندازه از نریشن است. موضوعی که اکثرا در دیگر آثار سینمایی و تلوزیونی باعث ضربه به اثر می‌‌شود اما در این فیلم، دیالوگ‌ها و نریشن‌ها مانند یک پازل در خدمت تکامل داستان هستند. از طرفی فیلمبرداری سامان لطفیان به زیباترین حالت ممکن توانسته بر کیفیت فیلم بیافزاید، مخصوصا در لانگ شات‌هایی که از فضا و افراد نشان می‌دهد؛ از همین جهت پیشنهاد می‌کنم آتابای را در سینمایی با پرده‌های سینمایی بزرگ و با کیفیت ببینید.

در کنار همه‌ی این‌ها موسیقی محلی و آهنگ‌هایی که در دل داستان پخش می‌شوند، فضاسازی جالبی برای مخاطب رقم می‌زند، که این از شناخت نویسنده و کارگردان از بستر اجتماعی شهرستان خوی و آذری زبان‌ها بر‌می‌گردد.

جهان فیلم بر محور عشق می‌چرخد؛ عشق کاظم به سیما، عشق یحیی به فرخ‌لقا و برعکس و عشق کاظم به آیدین، که همین عشق به آیدین باعث می‌شود هر کاری برای ساختن زندگی بهتر برای او انجام دهد. انگار که مهم‌ترین آدم روی زمین برای قهرمان فیلم، میراث خواهر اوست. با تشکر، نظرات خود را درباره نقد فیلم سینمایی آتابای در بخش دیدگاه‌ها با ما در میان بگذارید.


ثبت نظر

ارسال